English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4244 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
trans shipment U انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transfer processing U امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
passages U انتقال از حالتی به حالت دیگر
passage U انتقال از حالتی به حالت دیگر
contango U از دفتری به دفتر دیگر انتقال دادن
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
trasship U بکشتی یا وسیله نقلیه دیگری انتقال دادن
bridge U استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
transposition U انتقال اعدادمعلوم بیکسو ومجولات بطرف دیگر معادله فراگذاری
bridges U استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
bridged U استفاده از پل برای انتقال برنامه ها فایلهای داده و... به سیستم دیگر
giros U روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
giro U روشی جهت انتقال پول از یک بانک به بانک دیگر
begger my neighbour policy U سیاستی است که هدفش انتقال مشکل بیکاری به کشور دیگر است مانندافزایش تعرفه گمرکی
transhipment U انتقال محموله از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
transhipment U انتقال کالا از یک وسیله نقلیه به وسیله نقلیه دیگر
indeterminate change of station U انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
electronic funds transfer U انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
transfers U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer U انتقال دادن نقل کردن انتقال
transferring U انتقال دادن نقل کردن انتقال
baseband transmission U روشی که برای بکارگیری انتقال سیگنالهای فرکانس پایین از میان کابل کواکسیال جهت انتقال داده در شبکه بامحلی با فاصله کوتاه
upload U انتقال یک کپی از یک برنامه انتقال داده از یک سیستم استفاده کننده به یک سیستم کامپیوتری راه دور
xmodem U یک پروتکل انتقال فایل غیرهمزمان برای کامپیوترهای شخصی که انتقال سالم فایل ها را از طریق سیستم تلفن اسان تر می سازد
signalled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signal U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
signaled U 1-حالت موج تولید شده آنالوگ یا دیجیتال برای انتقال اطلاعات .2-پیام کوتاه برای انتقال کدهای کنترلی
transfer ladle U کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer rate U نسبت انتقال سرعت انتقال
chip U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips U قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
pads U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
otherwise <adv.> U به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
negative acknowledgement U کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time U دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling U روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered U جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifted U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift U تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile U 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
IrDA U روش استاندارد برای انتقال اطلاعات از طریق اشعه نوری . برای انتقال اطلاعات در کامپیوترهای قابل حمل یا PDA به یک چاپگر یا صفحه تصویر. برای این منظور کامپیوتر و چاپگر باید پورت IrDA داشته باشند
he had no more no to say U دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML U مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
transfer check U انتقال
shifted U انتقال
negotiation U انتقال
transter U انتقال
displacement U انتقال
intuitions U انتقال
intuition U انتقال
transmission line U خط انتقال
transformation U انتقال
downloading U انتقال
negotiations U انتقال
shift U انتقال
conduction U انتقال
transfer line U خط انتقال
conveyance U انتقال
bail arm U انتقال
conveyances U انتقال
devolution U انتقال
transference U انتقال
shifts U انتقال
abaloenation U انتقال
turn over U انتقال
conductance U انتقال
migration U انتقال
assignments U انتقال
assignment U انتقال
convey U انتقال
transferring U انتقال
conveyed U انتقال
conveying U انتقال
conveys U انتقال
translation U انتقال
move U انتقال
shift U انتقال
transmission U انتقال
transfer U انتقال
transmissions U انتقال
transitions U انتقال
transition U انتقال
mittimus U انتقال
metabasis U انتقال
marque U انتقال
line shaft U انتقال
transportation U انتقال
translations U انتقال
transfers U انتقال
transition probability U احتمال انتقال
doppler shift U انتقال دوپلری
data transfer U انتقال داده ها
traffics U انتقال دریانوردی
delivery U انتقال دادن
digital transmission U انتقال رقمی
transfer ladle U پاتیل انتقال
transfer function U تابع انتقال
open cheque U چک قابل انتقال
transfer interpreter U مفسر انتقال
deliveries U انتقال دادن
transfer machine U دستگاه انتقال
transfer time U زمان انتقال
transfer time U مدت انتقال
carrying U انتقال دادن
demountable U قابل انتقال
demographic transition U انتقال جمعیتی
carry U انتقال دادن
transferee U انتقال گیرنده
carried U انتقال دادن
transferrer U انتقال دهنده
deed of transfer U سند انتقال
deed of transfer U انتقال نامه
transfer table U میز انتقال
transfer switch U کلید انتقال
descendible U قابل انتقال
transfer medium U رسانه انتقال
transfer of capital U انتقال سرمایه
transfer of technology U انتقال تکنولوژی
transfer of learning U انتقال یادگیری
transition period U دوره انتقال
transition moment U گشتاور انتقال
digital transmission U انتقال دیجیتالی
carries U انتقال دادن
transfer of training U انتقال اموزش
transfer operation U عمل انتقال
transfer orbit U مدار انتقال
transfer rate U نرخ انتقال
transferor U انتقال دهنده
power transmission U انتقال قدرت
overhead transmission line U خط انتقال هوایی
heat transmission U انتقال گرما
credit transfers U انتقال اعتبار
credit transfer U انتقال اعتبار
inalienable U غیرقابل انتقال
transferable U قابل انتقال
transporter U انتقال دهنده
transporters U انتقال دهنده
parallel transmission U انتقال موازی
power transmission U انتقال انرژی
positive transference U انتقال مثبت
positive transfer U انتقال مثبت
portability U قابلیت انتقال
grantor U انتقال دهنده
heat transfer U انتقال حرارت
heat transfer U انتقال گرما
transferable U انتقال پذیر
axles U محور انتقال
negative transfer U انتقال منفی
information transmission U انتقال اطلاعات
instrument of assignment U سند انتقال
mortmain U انتقال ناپذیری
integrate transmission line U خط انتقال مجتمع
light transmission U انتقال نور
line generated error U خطای انتقال
lineshaft drive U محرکه انتقال
negotiability U انتقال پذیری
transferability U انتقال پذیری
incidence of taxation U انتقال مالیات
axle U محور انتقال
open cheque U چک انتقال پذیر
negotiable instruments U اسنادقابل انتقال
not negotiable U غیرقابل انتقال
image propagation factor U ضریب انتقال
internal transmittance U ضریب انتقال
image transmission U انتقال تصویر
immobilization U عدم انتقال
line transmission error U خطای انتقال
transients U در حال انتقال
synchronous transmission U انتقال همزمان
transports U نقل و انتقال
social transmission U انتقال اجتماعی
transporting U انتقال دادن
transporting U نقل و انتقال
transported U انتقال دادن
transported U نقل و انتقال
shift out U انتقال به بیرون
transports U انتقال دادن
tactical march U انتقال جنگی
gradation U انتقال تدریجی
transfer address U ادرس انتقال
transient U در حال انتقال
to carry over U انتقال دادن
to be transferred U انتقال یافتن
thought transference U انتقال فکر
telegraphic transfer U انتقال تلگرافی
technology transfer U انتقال تکنولوژی
gradations U انتقال تدریجی
tax shifting U انتقال مالیات
shift of a tax U انتقال مالیات
shift of a curve U انتقال یک منحنی
power transfer U انتقال انرژی
red shift U انتقال سرخ
evocate U انتقال دادن
quickness U سرعت انتقال
protect a player U معاف از انتقال
Recent search history Forum search
1popsicle
1مرض سینه وبغل
2تعریف فونتیک چیست؟
1ترجمه لغت شینه در رشته برق به انگلیسی
2Let me know when you're done.. (kiss) Im gonna get ready for you!
1معنی lead lag compensator
1انتقال قطعی
1bioconjugate composed of controlled release polymer nanoparticles
2transmembrane
1playing the game در مورد انجام ورزش چه معنی میدهد
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com